از تو
.....
تو که دلم را در نگاه پر مهرت زندانی کردی
بمان در کنارم در بهار باغ احساسم
چون بی تو باغ احساسم دیگر بهاری نخواهد بود
بمان با من
بمان که من می خواهم کنار قلب کوچک تو مانند گنجشک عاشق برای
زندگی کردنم آَشیانه ای درست کنم
بیا مانند ماه به شب
ما به هم عادت کنیم
بیا عاشق شدن را دوست داشتن کنیم
ای برایم مهربان ترین دل زندگی
من برای زندگی کردن تو را بهانه می کنم
نامردمی از هر کلام آتش به دلها می زند آتش به دلها می زند
همچون زمین و آسمان ستاره های خون چکان
سنگ مصیبت هر زمان بر سینه ما می زند آتش به دلهامی زند
دنیا بکام اهل ناز با بی دلان اهل نیاز
این قلب خونین باغ ما داغ شقایق داغ ما
ای عاشقان ای عاشقان گلای دارم از جهان
نامردمی از هر کلام آتش به دلها می زند آتش به دلها می زند
با خسته از رنگ و ریا با درد هر داد آشنا
این آسمان را پر فروغ روی زمین را بی دروغ
خالی زکین می خواستیم نیک و نوین می خواستیم
زیبا ترین می خواستیم کی این چنین می خواستیم
روزی که قلب این جهان با عشق و آزادی زند
دنیا به روی مردمان لبخندی از شادی زند
ای عاشقان ای عاشقان از یاد ما یاد آورید
دلدادگان دلدادگان با یاد ما داد آورید
از یاد ما یاد آورید
شادا که با یگانگی از بند غم رها شویم
برقم غم بیگانگی من و تو با هم ما شویم
شادا به روزی این چنین چون ما چنین می خواستیم
آری همین می خواستیم آری همین می خواستیم
ای عاشقان ای عاشقان گلای دارم از جهان
نامردمی از هر کلام آتش به دلها می زند آتش به دلها می زند
آتش به دلها می زند آتش به دلها می زند
و کسی می گوید
سر خود بالا کن
به بلندا بنگر
به بلندای عظیم
به افق های پر از نو امید
و خودت خواهی دید
وخودت خواهی یافت
خانه دوست کجاست
خانه دوست در آن عرش خداست
خانه دوست در آن قلب پر از نور خداست
و فقط دوست خداست